ترجمه محمد مهدی فولادوند از قرآن کریم یکی از مهمترین و موفقترین ترجمههای فارسی قرآن در عصر جدید است که به دور از گرایشهای خاص و افراطی به فارسی روان و امروزی نگاشته شده است. مترجم در این ترجمه اصل را بر روانی و خوشخوانی نهاده و ترجمهای خوانا و شایسته بهدست داده است. درستی و دقتی که در این ترجمه دیده میشود تا حدود بسیاری مرهون سختگیری و مدیریت علمی ناشر این ترجمه است. این ترجمه را چند تن از فضلای قرآن شناس حوزه علمیه قم در مدتی افزون بر 2 سال ویرایش و اصلاح کردهاند. این اثر، ترجمهای مبسوط و گاه تفسیرآمیز از قرآن کریم است که سطح علمی و تحقیقی آن درخور اعتناست. این ترجمه با همه محاسن و ارزشهایش همانند دیگر ترجمهها و نوشتههای اندیشمندان درخور نقد و بررسی است و درباره برخی از قسمتهای آن بررسیهایی صورت گرفته است (بینات ش 5، بهار 1374؛ نشریه حوزه و دانشگاه، ش 3، تابستان 1374). در این مقاله از ابعاد گوناگونِ صرفی، نحوی و ادبی، این ترجمه را بررسی کردهایم.
مترجم، ترجمه، آداب، محاسن، اختلاف، قرآن.
ترجمه قرآن از دیرباز معرکه آرای فقهای اسلام خاصه فقهای اهل سنت بوده است، این بحث برای اولینبار از مسئله جواز قرائت حمد و سوره به زبانهای غیرعربی آغاز شد؛ بعضی از فقهای اهل سنت همچون ابوحنیفه به جواز قرائت فارسی حمد و سوره در نماز فتوا دادهاند و برخی دیگر با استدلال بر عدم امکان ترجمه قرآن، نمازِ بدون قرائت قرآنی آن را باطل دانستهاند (فصلنامه مترجم، س 3، ش 10، ص 89) در قرون معاصر بهویژه سده اخیر بهسبب ضرورت امر تبلیغ دین، مسئله ترجمه قرآن و لزوم آن را شیخ مصطفی مراغی مطرح کرد که با مخالفت شدید برخی از علمای الأزهر مصر روبهرو گردید و اینان پس از جلسات و شوراهای مکرر رأی بر جواز ترجمه تفسیری قرآن دادند (همان، 101).
به هر صورت ترجمه قرآن برای فهم معانی لغوی آیات و درک بهتر کلام خدا برای آنان که به زبان عربی آشنایی ندارند یا چندان مسلط نیستند، صورت میگیرد تا انگیزهای شود که با خواندن آن به تدبر در متن اصلی قرآن بیشتر راغب شوند و این کاری بس دشوار است و باید با دقت و توجه به مقدمات و شرایط و آداب خاص آن انجام گیرد. از جمله این که مترجم باید در برخورد با قرآن و ترجمه آن مسلط به زبان مبدأ و مقصد باشد و نکات و دقایق هر دو زبان را بداند و با آگاهی از وجوه و نظایر لغات بهترین معنای کلمات را برگزیند و از به کارگیری لغات نامأنوس پرهیز کند، و اصول و لطائف فصاحت و بلاغت را که در «حد اعجاز در قرآن» وجود دارد درنظر بگیرد. افزون بر این، مترجم بایستی توان و استعداد نویسندگی داشته، غیر از ترجمه، خود صاحب اثر باشد نه این که چون نمیتواند بنویسد به ترجمه روی آورده باشد. و در ضمن با مراجعه به منابع ارزشمند و رعایت نظم و آگاهی از پیوستگی آیات از اطاله کلام خودداری کند. جان کلام آن که مترجم باید با قرآن انس کامل داشته با رعایت امانت در ترجمه کلام خداوند نهایت کوشش خود را ــ در عین متصّف بودن به اصل تقوی و پاکدلی ــ به کار گیرد؛ زیرا درک و دریافت عالمانه و عارفانه حقایق و دقایق والای قرآنی جز در دسترس پـاکدلان و پاک اندیشان اهل توحید نیست (واقعه 79ـ77). اگر مترجم این شرایط را در خود فراهم آورد و به اخلاق و آداب و احکام الهی پایبند باشد و به لطف و عنایت خداوند امیدوار شود، مسلما میتواند ترجمهای خداپسندانه ارائه کند.
در عصر حاضر و مخصوصا در دو دهه اخیر توجه به قرآن کریم و بهتبع آن توجه و اهتمام به ترجمه فارسی آن افزایش یافته است. در این مدت بیش از ده ترجمه فارسی از قرآن انتشار یافته و چند ترجمه دیگر در دست انتشار است. از جمله ترجمههای منتشر شده میتوان به ترجمه عبدالمحمد آیتی، سید جلالالدین مجتبوی، بهاءالدین خرمشاهی و محمد مهدی فولادوند اشاره کرد.
دکتر محمد مهدی فولادوند، استاد بازنشسته دانشگاه تهران از فرانسهدانان برجسته ایران و صاحب آثاری اعم از نظم و نثر به زبان فرانسه است، که از جمله میتوان به ترجمه زیبا و شیوا از رباعیات خیام از فارسی به فرانسه و برگردان فارسیِ آثار بزرگانی چون آلبرت شوایتسر اشاره کرد. وی آموختن زبان عربی را در ایران نزد مرحوم تارا و فرامرزی و شیخ علی خوانساری آغاز کرد و در اقامت بیش از ده سالهای که در فرانسه داشت با رژی بلاشر و استادانی از مصر چون انورلوقا و عبداللطیف کار کرد و از آکادمی اسلامی پاریس دیپلم عالی زبانشناسی عربی را گرفت.
آقای فولادوند ترجمه قرآن را در سال 1331 آغاز کرد و در دومین گام، ترجمه 22 سوره را با عنوان «گلهایی از قرآن کریم» منتشر کرد که مورد پسند صاحبنظران قرار گرفت و مقارن پیروزی انقلاب اسلامی ترجمه کل قرآن را به پایان رسانید، اما بیآن که عجلهای برای انتشار ترجمه خود داشته باشد سالها و بارها آن را بازخوانی و با دیگر ترجمههای فارسی مقایسه و مقابله کرده، پیوسته آن را محک و بازنویسی میکند و سرانجام متن منقّح خود را که مورد توجه آیةالله سید احمد خوانساری قرار گرفته بود برای طبع و نشر به دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی در قم واگذار میکند. در آنجا نظر به کمال اهمیت و حساسیت ترجمه قرآن کریم و با موافقت مترجم، هیئتی از علما و فضلای قرآن پـژوه حوزه علمیه قم که با «دارالقرآنِ آیةالله العظمی گلپایگانی» همکاری علمی دارند برای مقابله و ویرایش این ترجمه گردهم میآیند و این ترجمه را به شیوه آهسته و پیوسته با همکاری هیئت شش نفره به مدت سه سال با مراجعه مداوم به منابع قرآن پژوهی و در درجه اول تفاسیر معتبر و ترجمههای نو و کهنِ فارسی ویرایش میکنند.
مترجم دست آخر این ترجمه ویراسته و پیراسته را برای بازنگری نهایی نزد آقای خرمشاهی میبرد. بهاءالدین خرمشاهی میگوید: «بنده پـس از خواندن چند صفحه از این ترجمه، از شیوایی و روشنی و سادگی و صلابت و نیز صحت و دقت ترجمه استاد فولادوند که به هفت آب ویرایش و تنقیح و تهذیب علمی و نیز ربّانی شسته شده بود، شاد و شگفتزده شدم و به ایشان تبریک گفتم و اعلام کردم که این ترجمه مهذّب و متین نیاز به ویرایش مجدد و نهایی من ندارد؛ ولی ایشان گفتند: در ترجمه قرآن هرقدر احتیاط و صرف وقت و هزینه شود جای دوری نمیرود، لذا پذیرفتم. بنده در مقام ویراستار دستکم سه ترجمه قرآن را ویرایش کردهام اما تاکنون ترجمهای تا این حد دقیق و در عین حال خوشخوان و غیرتحتاللفظی ندیدهام. ترجمه استاد فولادوند ترجمهای است به فارسی امروز و سر راست و ساده و بدون سبک؛ یعنی فاقد گرایشهای خاص و افراطی است، نه فارسیگرایی مفرط دارد و نه عربگرایی بسیار نامفهوم، بیان ترجمه قابل فهم است و عبارات پیچیده نیست و از همه مهمتر کمال مطابقت را با متن مقدس قرآن کریم دارد» (همان، 132).
در نخستین نگاه به این ترجمه درمییابیم که مترجم مقدمه خود را درباره چگونگی این ترجمه، آخر قرآن آورده است که مسلم است منظورش هرچه باشد یکیاش این است که نهایت تواضع و فروتنی خود را در برابر قرآن نشان دهد. کلک فولادوند در این مقدمه آفرینش هنری خاصی را به نمایش گذاشته و خودش این همه را الهاماتی از درگاه حمایت حق میداند.1 آری قدرت و استعداد هر زبان مربوط به هنر و لیاقت و امکانات اهل آن زبان است که هرچه میدان فعالیتشان بیشتر و همتشان بلندتر و ضمیرشان حوصلهدارتر و فکرشان تابناکتر باشد، حاصل کارشان پررونقتر است.
مترجم در این ترجمه ــ چنان که خود گوید ــ نهایت تلاش خود را در استحکام ادبی و لغوی آن به کار برده است و همان طور که از ظاهر ترجمه پیداست انصافا از بسیاری ترجمههای فارسیِ معاصر دقیقتر است. مترجم، این برگردان خود را با دیگر ترجمههای قرآن به زبانهای فرانسه و انگلیسی و هندی و اروپایی مطابقت داده است و لغات، ضمائر، حروف مؤکده و مقدره و روابط ترکیبی کلمات را در نظر داشته و مطابق و مساوی با اصلِ متن، در ترجمه آورده است والحق معنی و مقصود بلند این کتاب آسمانی را باز نموده و منتقل کرده است.
هرجا که در برگردان فارسی نیاز به توضیح، لازم و ضروری مینماید اشاراتی را داخل [ ](کروشه) آورده است.2 مثلاً در برخی موارد با یک کلمه که در [ ] آورده گوشزدی به شأن نزول آیه میکند:
«سوگند به اختر [ = قرآن] چون فرود میآید.» (ص 526)، «پس آیا آن کسی را که [از جهاد [روی برتافت دیدی» (ص 527).
افزون بر این، با آن که مطالب داخل [ ] برای رساندن معنی واژهها و جملاتِ قرآنی است، با این همه در برخی موارد مجبور به پانوشت درباره توضیح و ترجمه آیه و واژههای آن شده و گویی با این کار ترجمه را از تفسیر جدا ساخته است: «سوگند به پدری [چنان] و آن کسی را که به وجود آورد.» (ص 594) که درپانوشت آورده است: «مقصود حضرت ابراهیم و فرزندش اسماعیل است.» (ص 594).
ـ در برخی موارد در پانوشت به وجوه قرائات و معانی آیات بر طبق آن وجوه اشاره دارد:
وله الجوار المنشآت (ص 532) ـ در پانوشت چنین آورده است: «در آیه 24 اگر «منشآت» را به «کسرشین» بخوانیم معنی چنین میشود: «و جریانهای کوه آسایی که در دریا پدید میآید از آنِ اوست» (ص 532)
ـ مترجم که خود زبانشناس است، در برخی پانوشتها به معادل لاتین آن واژه نیز اشاره دارد:
راعنا... (ص 86) راعنا از ریشه رَع = شر عبری برابر با واژه «بد» در انگلیسی به معنی our bad one است.
مترجم در برخی موارد یک واژه را که در آیات متعدد به یک صورت آمده است به چند شکل ترجمه کرده است. هرچند که میتوانست از یک واژه شخصی در برگردان فارسی سود بگیرد. البته شاید بتوان گفت که این روش بر اساس معنای هرجمله و فضای بحث مقبول است ولی درباره کلماتی که صفات خدا را بازگو میکند و معانی آنها ثابت است این روش چندان توجیهی ندارد. مثلاً کلمه «عزیز» را در جایی به «ارجمند» و در جایی دیگر به «نیرومند» و در مواردی به «توانا» ترجمه کرده است یا لفظ «حکیم» را به «سنجیدهکار» و «فرزانه» و در مواردی همان لفظ حکیم را در ترجمه آورده است؛3 یا لفظ «امّی» و «اُمیّیّن» را به چهار معنای مختلف آورده است:
الف) مشرکان: «به کسانی که اهل کتابند و به مشرکان بگو...» (ص 52)؛
ب) درس نخوانده: «همانان که از این فرستاده، پیامبر درس نخوانده... پیروی میکنند.» (ص 170)؛
ج) بیسوادان: «اوست که در میان بیسوادان فرستادهای از خودشان برانگیخت.» (ص 553)؛
د) آنان که کتاب آسمانی ندارند: «آنان [به پندار خود] گفتند: در مورد کسانی که کتاب آسمانی ندارند بر زیان ما راهی نیست... .» (ص 59)
ـ مورد دیگر: ذالک بما قدّمت یداک : «این [کیفر] بهسزایی چیزهایی است که دستهای تو پیش فرستاده است.» (ص 333)
ما قدّمت یداک اصطلاحی است که در ظاهر «آنچه دستهای تو پیش فرستاد» معنا میدهد اما منظور از این عبارت همه اعمال آدمی در دنیاست خواه با دست انجام شده باشد خواه با دیگر اعضاء و جوارح. بههمین سبب این اصطلاح ــ که کاربرد زیادی در قرآن دارد4 ــ در ترجمههای روان به صورت تحتاللفظی ترجمه نمیشود. پس شایستهتر آن است که چنین ترجمه شود: «این [کیفر بهسزای] چیزهایی است که از پیش فرستادهای...» افزون براین کلمه «سزای» بر اساس روش مترجم باید داخل [ ]قرار گیرد، چون از جانب مترجم اضافه شده است.
ـ آنچه در سرتاسر این ترجمه به چشم میخورد این است که بسیاری از واژههای عربی به همان صورت در ترجمه آمده است. به این ترجمهها دقت کنید:
« این ماه حرام در برابر آن ماه حرام است، و [هتک] حرمتها قصاص دارد. پس هرکس بر شما تعدی کرد همان گونه که بر شما تعدی کرده بر او تعدی کنید...» (ص 30)؛
«آن گاه نطفه را به صورت علقه درآوردیم پس آن علقه را [بهصورت] مضغه گرداندیم و آن گاه مضغه را استخوانهایی ساختیم... .» (ص 342)
«خدا [چیزهای ممنوعی از قبیل:] بَحیره و سائبه و وصیله و حام قرار نداده است» (ص 124)
«و بر ما تصدق کن» (ص 246)
«[که] از صلب مرد و میان استخوانها سینه زن بیرون میآید.» (ص 591)
و از این نمونهها در این ترجمه فراوان است. البته این ایراد در واقع بر کار مترجم وارد نیست بلکه به این سبب همان لفظ عربی آورده شده است که معادل فارسی آن یافت نمیشده و اگر مترجم میخواست به صورت توضیحی ترجمه کند، از حالت ترجمه خارج میشد و رنگ تفسیر به خود میگرفت و یا این که آن واژههای فارسیِ معادل کلمات عربی، چندان مأنوس نبوده و توان رساندن معنای آیه یا واژه قرآنی را نخواهد داشت.5 و این گونه موارد در همه ترجمههای قرآن یافت میشود و بیانگر این نکته مهم است که «در حقیقت قرآن کریم ترجمهپذیر نیست.»
بزرگترین هنر هر مترجمی آن است که بتواند در ترجمه و برگردان از زبان اصلی به زبان فارسی (مثلاً) درعین حفظ امانت، نثر روان و همه فهمی ارائه دهد و حتی المقدور از واژههای خشک و ادبیاتی محض یا غریب دوری کند. حال به نثر این ترجمه نگاهی میافکنیم:
«روزی که شما را برای روز گردآوری، گرد میآورد، آن [روز]، روز حسرت [خوردن] است» (ص 556)؛
«... رهنمونیتان کرده است... .» (ص 28)؛
«... به او فرا آموخت... .» (ص 526)؛
«... پروردگارت فراخ آمرزش آمرزش است... .» (ص 527)؛
«... روزی که داعی حق به سوی امری دهشتناک دعوت میکند... .» (ص 528)؛
«... در درخت سبزه فام اخگر نهاد... .» (ص 445)؛
«... پاسخگر شماست... .» (ص 98)؛
«... گفته شد با ماندگان بمانید... .» (ص 194)؛
«... و برای ماه منزلهایی معین کردهایم، تا چون شاخک خشک خوشه خرما برگردد. [به قصد شفاعت]... .» (ص 442).
و از این نمونهها بسیار است که مترجم در این موارد یا دیگر عبارتهای مشابه از واژههایی که جنبه ادبیاتی آن بیشتر مدّنظر است ــ و تا حدی سنگین و نزدیک به ترجمههای تحت اللفظی ــ استفاده کرده است.
یکی از مهمترین اصول و شرایطی که در ترجمه قرآن مورد توجه قرار میگیرد این است که مترجم باید بدان حد به اسلوب و خصوصیات زبان متن آگاه باشد که حتیالمقدور معنا و شکل و صیغه اسماء و افعال و حروف را درعین حفظ نقش آنها در ترجمه مطابق با متن اصلی رعایت کند تا معنا و مقصود وحی الهی را بدون ابهام و اشکال منتقل کند. اما در مواردی از این ترجمه میبینیم که برخی نکات صرفی و نحوی چندان رعایت نشده است. مثلاً در صفحه 60 در ترجمه ثم جاءکم رسول... . چنین آورده است: «... سپس شما را فرستادهای آمد... .» جاءَ از فعلهای لازم است «شما را» چندان روان نیست، زیرا فعل را به متعدی شباهت میدهد و اگر چنین ترجمه میشد بهتر بود: «... سپس سوی شما فرستادهای آمد... .» زیرا «کُم» منصوب به «نزع خافض» است [ در اصل چنین بوده است: جاء الیکم] از اینرو، اگر در ترجمه حروف جرّ محذوف آشکار شود بهتر است. در ذیل به مواردی از این قبیل میپردازیم:
أفغیر دین الله یبغون و له اسلم من فی السموات و الارض... (ص 60)
«آیا جز دین خدا را میجویند؟ با آن که هر که در آسمانها و زمین است... سر به فرمان او نهاده است...» «واو» در «و له اسلم» حالیه است و «حال آن که» ترجمه شود به قید حالت نزدیکتر است. و فعل «اسلم» ماضی ساده است و «سر به فرمان او نهاد» معنا میدهد و بقیه را باید داخل [ ] قرار دهد.
و نرید ان نمن علی الذین.... (ص 385) «و خواستیم بر کسانی که... منت نهیم...» «نرید» فعل مضارع است و به «میخواهیم» ترجمه شود بهتر است. ممکن است گفته شود مترجم از زمینه فعل ماضی در آیه قبل بهره جسته و به «خواستیم» ترجمه کرده است. اما چون این آیه اشاره به یک سنت ایدهآل الهی دارد که تحقق نهایی آن مایه امید مستضعفان است پس به همان شکل مضارع آن در ترجمه بیاید زندهتر است.
«... ذالکم خیر لکم ان کنتم تعلمون.... (ص 554): «... اگر بدانید این برای شما بهتر است» مترجم در این آیه و در بسیاری موارد مشابه آن اسم اشاره «ذلک» را به «این» ترجمه کرده است که با اصل آن سازگار نیست و «آن» ترجمه شود بهتر است. البته شاید منظور این باشد که مراد قرآن از «ذالک» اشاره به نزدیک و به معنی «هذا» است. در صورتی که خداوند در عین این که میداند که «هذا» بهمعنای «این» و اشاره به نزدیک است از واژه «ذلک» ــ که در اصل برای اشاره به دور به کار میرود ــ بهره جسته است، پس منظور خاصی از این کاربرد داشته است و اگر «ذلکم» به «آن» ترجمه شود هم با اصل منطبق است و هم آدمی را به تأمل وامیدارد. اشکال دیگر این ترجمه آن است که مترجم کنتم تعلمون را، در این آیه و موارد مشابه آن که باید به شکل ماضی استمراری ترجمه شود، به صورت مضارع مؤکد ترجمه کرده است و گویا مترجم چندان توجهی به این قانون که «فعل کان با فعل مضارع معنای ماضی استمراری میدهد» ندارد یا موردنظرش نیست.6
والفلک تجری فی البحر بامره... «و کشتیها در دریا به فرمان او روانند» (ص 340).
در این عبارت الفلک به صورت مرفوع و بهعنوان مبتدا ترجمه شده و در نتیجه کل عبارت حالت جمله معترضه و جدا از جمله قبل به خود گرفته است و این کاملاً مخل به معناست و خلاف منظور خداوند است، زیرا کلمه «الفلک» منصوب و عطف بر مفعول فعل «سخّر» ــ که پیش از آن آمده ــ است و چنین ترجمه میشود: «آیا ندیدهای که خدا آنچه را در زمین است و کشتیها را که در دریا به فرمان او روانند بهنفع شما رام گردانید.»
و اذا تتلی علیهم ایاتنا بینات... «چون آیات روشنِ ما بر آنان خوانده میشود...» (ص 340) در اینجا بینات بهعنوان نَعْت و در معنای صفت ساده آمده و ترجمه شده است در صورتی که این واژه معنای صفت فاعلی میدهد و در اینجا از نظر نقش آن در جمله قید حالت است و «نعت» نیست و اگر به گونهای ترجمه میشد که از «نعت» متمایز شود بهتر بود مثلاً چنین میآورد: «... و آن هنگام که آیات ما درعین روشنگری بر آنان خوانده میشود....».
هر جا که همزه استفهام با «فاء» یا «واو» عاطفه آمده است، این دو حرف ـ واو، فاء ـ در ترجمه نیامده است و در مواردی که «فاء» جزاء به جای جملات شرطیه ذکر شده در ترجمه به آن توجهی نشده است حتی «فاء« و «واو» در جملات خبریه که در متن آمده در برگردان فارسی به آن توجهی نشده است:
او عجبتم ان جاءکم... «آیا تعجب کردید که...» (ص 158)
فتنا زعوا امرهم بینهم... «[ساحران] میان خود در باره کارشان به نزاع پرداختند...» (ص 315) در صورتی که «فاء» حالت ترتیب یا سببیت و جزاء را منعکس میکند7 برگردان آن را به فارسی ضروری مینماید. ممکن است در نگاه اول چنین اشکالی وارد نباشد و به شکلی تطبیق با زبان و نگارش فارسی بهعنوان توجیه ذکر شود. لیکن در حقیقت آوردن «فاء» و «واو» آن هم در کلام خدا زائد نیست بلکه در برگیرنده معنا و مفهوم خاصی است و دقت در همین موارد ظریف است که یک ترجمه را مستحکم میکند.
ولیعلمنّ الله الذین آمنوا و لیعلمن المنافقین... «قطعا خدا کسانی را که ایمان آوردهاند میشناسد و یقینا منافقان را [نیز] میشناسد.» (ص 397)
مترجم در برگردان این آیه توجه به «لام» و «ن» تأکید و تکرار «لیعلمن» دارد و مفهوم آیه را به شایستگی رسانده است. حال به صفحه 396 برمیگردیم که در آن نیز همان «لام» و «ن» تأکید و تکرار فعل آمده است در صورتی که ترجمه بسیار متفاوت است: فلیعلمن الله الذین صدقوا و لیعلمن الکاذبین... «تا خدا آنان را که راست گفتهاند معلوم دارد و دروغگویان را [نیز] معلوم دارد...» (ص 396) در برگردان این آیه خبری از تأکید دوبار «ن» و «لام» نیست و درضمن «لام» تأکید را با «لام» تعلیل اشتباه گرفته است که در اینجا «تا» ترجمه شده است. و در ترجمه «یعلم» به جای «میشناسد» جمله «معلوم دارد» را آورده است در دو مفهوم متفاوت را میرساند...
به طور کلی میتوان گفت هرچند مترجم در ترجمه خود نسبت به رعایت نکات دستوری و ادبی سعی داشته، در برخی موارد از ظرافتهای ادبی و صرفی و نحوی غافل شده است.9
الف) آنچه در کروشه [ ] آمده است جهت توضیح آیه و واژههاست که معنی و مقصود را بهتر برساند و از طرف مترجم اضافه شده است. پس اگر در جایی برای توضیح آیه و واژه احتیاج به اضافه کردن حرف یا کلمه یا جملهای باشد باید داخل [ ] قرار گیرد؛ حال آن که در بسیاری موارد میبینیم که مترجم توضیحات اضافی را بدون آوردن [ ] در ترجمه آیه ذکر کرده است یا بالعکس ترجمه واژهای از آیه را که مربوط به خود آیه است یا نیازی به آوردن کلمه و توضیح اضافی نبوده است داخل [ ] قرار داده است. برای نمونه:
الم تران الله انزل من السماء ماء فاخرجنا به ثمرات مختلفا الوانها (ص 437) «آیا ندیدهای که خدا از آسمان آبی فرود آورد و به [وسیله] آن میوههایی که رنگهای آنها گوناگون است بیرون آوردیم!» کلمه [وسیله [همان معنی حرف جر «باء» در معنای استعانت است و نیازی به قرار دادن آن در [ ]نبود، در صورتی که واژه مختلفا حال مفرد است و ترجمه به صورت جمله نیاز به [ ] دارد که فروگذاری شده است. بدین صورت که: «میوههایی که رنگهای آنها گوناگون [است] و از همین نمونه است: قالوا أقررنا... «گفتند: آری اقرار کردیم.» ص 60 کلمه آری از جانب خود مترجم است و [باید [داخل کروشه [ ] قرارگیرد.
و لاالظل و لاالحرور «و نه سایه و گرمای آفتاب» (ص 437) که بر طبق روش مترجم میتوانست این گونه ترجمه شود: «و نه سایه و نه گرما[ی آفتاب]»
ان هی الااسماء... «[این بتان] جز نامهایی بیش نیستند» (ص 526) بهتر این بود چنین ترجمه میشد: «این [بتان [جز نامهایی [بیش] نیستند.»
ثم خلقناالنطفة علقة... «... آن گاه نطفه را به صورت علقه درآوردیم...» (ص 342) این آیهای است که در آن واژه «ثم» و «خلقنا» چند مرتبه آمده است و در ترجمه آن بر طبق دأب مترجم کلمه «به صورت» داخل کروشه [ ] قرار بگیرد بهتر است کما این که در عبارتهای بعدی و قبلی آن چنین کرده است همچنین کلمه «آن گاه» نیز در کروشه [ ]باشد بهتر است و اگر گفته شود که «آن گاه» ترجمه «ثم» باشد باز جای اشکال است.
ذلک بانهم قالوا لیس علینا... «این بدان سبب است که آنان [به پندار خود[ گفتند» اگر مطلبِ داخلِ کروشه [ ] هم نباشد، ترجمه ابهامی ندارد و مطلب روشن است.
یقول له کن فیکون... «میگوید موجود شو پس بیدرنگ موجود میشود...» (ص 307) اگر کلمه «بیدرنگ» داخل کروشه [ ] باشد به روش این ترجمه نزدیکتر است.
به هر حال، کمتر صفحهای میتوان یافت که این موارد در آن یافت نشود با آن که دأب مترجم این است که در ترجمه هر آنچه غیرواژههای قرآنی است داخل کروشه [ ] قرار گرفته است حتی اگر: [لی] ص 483 یا [و] یا [در] یا [ست که] ــ دیگر صفحات ترجمه، باشد.
ب) نام سورهها به فارسی ترجمه نشده است. حداقل میتوانست در کنار آن اسم سوره، ترجمه و معنای آن را داخل کروشه [ ] بیاورد مثلاً: سوره عصر [= زمان]. چرا که اگر بحث از ترجمه کل قرآن است، ترجمه عنوان سورهها هم ــ بجز مواردی که اسامی خاص و اعلام است ــ جزو ترجمه قرآن به حساب میآید و همین درک عنوان سورهها نیز برای خواننده میتواند مؤثر باشد.
ج) به این آیه و ترجمه آن دقت کنید:
یعلم مایلج فی الارض و ما یخرج منها و ما ینزل من السماء و ما یعرج فیها (ص 538)
«آنچه در زمین درآید و آنچه از آن برآید و آنچه در آن بالا رود [همه را] میداند.»
دو نکته در این ترجمه قابل ذکر است: نخست آن که قسمتی از متن آیه در برگردان فارسی اصلاً ترجمه نشده است و آن و ما ینزل من السماء است که خطای فاحشی است و حتما باید اصلاح گردد. دوم آن که یَلجُِ به معنای «داخل شدن» و «وارد شدن با سختی» است (راغب اصفهانی [بیتا]: 532) و کلمه «درآید» برای نشان دادن این معنا چندان رسا نیست زیرا از «درآید» معمولاً «بیرون آید» فهمیده میشود (عمید 1362: 487) نه واردشدن و داخل شدن به سختی.
د) به این آیه و ترجمه آن دقت کنید:
ثمّ الی ربکم مرجعکم فینبئکم بما کنتم فیه تختلفون (ص 150)
«آن گاه بازگشت شما به سوی پروردگارتان خواهد بود پس ما را به آنچه در آن اختلاف میکردید آگاه خواهد کرد.» دو نکته در این ترجمه درخور ذکر است: نخست آن که «فینبئکم» را به «فینئنا» ترجمه کرده است، یعنی باید چنین ترجمه شود: «پس شما را به آنچه اختلاف میکردید» که میتوان آن را اشتباه چاپی به حساب آورد. دوم آن که جمله الی ربکم مرجعکم اسمیه است و برگردان «خواهد بود» برای آن، جمله را به فعلیه و زمان آینده شباهت داده است.
3. سخن پایانی
یکی از دریچههای اعجاز قرآن کریم، ترکیب حیرتانگیز بیانی و تلفیق دقیق معانی و تطبیق آن با حالات گوناگون نفسانی انسان است که حقا عالیترین جلوه گفتار خداست. قرآن درعین معجزه جاوید و وحیانی بودن، اثری در اوج کمالات هنری است. کلمات قرآنچنان خوب و شایسته، به هم پیوسته است که استماع آن از لحاظ هماهنگی و روانی، گویی نغمه فرشتگان است و جان را به شور میآورد و این وجد و طرب که مستمعان قرآن از آن مییابند نتیجه همین ترکیب عجیب است. جمال معانی و جلال بیانی قرآن حالتی است دریافتنی نه گفتنی. این کمالِ جمال را در کلمات عادی ریختن در طاقت ابنای بشر نیست. به همین سبب ترجمهای بیغلط از قرآن آرزویی است بس دوردست و دیریاب و شاید دست نایافتنی.
بس نکته غیرحسن بباید که تا کسی مقبول طبع مردم صاحبنظر شود
اما اگر با بیان انسانی وصف جمالِ این اعجوبه خلقت یزدانی نتوان کرد، لامحاله چیزی گفتن از هیچ نگفتن بهتر است. و هدف اساسی در ترجمه قرآن مجید آن است که آدمی با خواندن آن، به خواندن متن اصلی قرآن بیشتر راغب شود تا از آن نهر عظیم جانبخش الهی کفی برگیرد و تهیدست بازنگردد. با این نگاه، ترجمه محمد مهدی فولادوند اثری ارزشمند مینماید و چون همتش بلند و حاصل کارش پررونقتر شده است و امید است که آن هدف اساسی از ترجمه را نیز برآورده سازد. ان شاءالله.
1. صفحه دوم و سوم از مقدمه نویسنده و مترجم. [انتهای ترجمه محمد مهدی فولادوند از قرآن کریم].
2. مترجم خود به این روش در مقدمه اشاره کرده است. [انتهای ترجمه محمد مهدی فولادوند از قرآن کریم]
3. الف) نمونه برای ترجمه «عزیز» به «توانا» و «حکیم» به همان لفظ: ص 44: سوره بقره آیه 260.
ج) نمونه برای ترجمه «عزیز» به «ارجمند» و «حکیم» به «فرزانه»: ص 553 سوره حشر. در همه این موارد لفظ عزیز و حکیم بهعنوان دو صفت بدون حرف عطف و متصل به هم در قرآن آمده است ولی در ترجمه گاه به حرف عطف «واو» میآید و گاه بدون حرف عطف آمده است. چنین حالتی ممکن است از جهت تنوع و جلوگیری از تکرار و یکسانی مفید باشد ولی در ترجمهای که بخواهد قوام و استواری را نشان بدهد چندان مطلوب نیست؛ مگر این که بگوییم مترجم در هر مورد بر طبق مقتضیات جملات و کلمات یکسانِ آیاتِ مختلف را به واژهای خاص برگردانده است. واللهاعلم
4. این اصطلاح در قرآن 14 مرتبه به کار رفته است (المعجمالفهرس، ص 538).
5. مانند واژه «علقه» که مترجم در برگردان از واژه «آویزک» یاد کرده است. ص 597.
6. و از همین نمونه است: صفحه 9، آیه 59 سوره بقره ــ ص 554 آیه 2، سوره منافقون ــ ص 551 آیه 11 صف.
7. اگر «واو» و «فاء» با «هل» استفهامیه آمده باشد آن را در فارسی نیز ذکر کرده و برگردانده است مثلاً ص 312.
8. از مواردی که تأکید مذکور در آیات را در ترجمه نیاورده باشد زیاد به چشم میخورد مثلاً: ص 405، 396.
9. و از همین نمونه است ترجمه آیه 10 از سوره حج: ص 333.
منابع و مآخذ
عمید، حسن (1362) فرهنگ فارسی، تهران انتشارات امیرکبیر، چاپ سوم.
فصلنامه مترجم، سال سوم، شماره 10.
راغب اصفهانی [بیتا] مفردات، بیروت، دارالمعرفه.
فواد عبدالباقی، محمد (1360)، المعجم الفهرس لالفاظ القرآن الکریم، افست، تهران، انتشارات اسماعیلیان.